شب رخ

شب رخ

شبرخ
شب رخ

شب رخ

شبرخ

روزی که

روزی که...

روزی که رفتی فضای خانه ام طوفانی و تار شد. 

 

و ابر های دلم شروع به گریستن کرد. 

 

کاش بودی تا دستانم را در دستان پر مهرت می گذاشتم. 

 

چه وقتها که دوست داشتم باشی و به وجودت ببالم. 

 

امروز پس از سالیان آن جاده را به امید روشنایی می روم که 

 

بار دیگر گرمای محبتت را با تمام عشقم لمس کنم. 

 

باور کن بی تو بودن سخت است 

 

 هنوز هم به تو محتاجم عزیزم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد