شب رخ

شب رخ

شبرخ
شب رخ

شب رخ

شبرخ

محال

نه ...

نه حرفشم نزن ...

نه حرفشم نزن بمونم...!

رو برمیگردونی ازم تو

نبینم دیگه نگاتو

تو تفره میری و میترسی

که دادی دستم هی آتو

بشین و خودخوری کن و بگو

کی داشت جز من هواتو

نه حرفشم نزن بمونم

محاله دوباره با تو ...

نه حرفشم نزن محاله فکرشم

شروع عشق تو با من

نه حرفشم نزن دوباره این دلو

نکش به جنگ تن به تن

نه نه نزن ...

محاله فکرشم شذوع عشق تو با من

نه نه نزن ...

دوباره این دلو نکش به جنگ تن به تن

♫♫♫♫♫


♫♫♫♫♫

تو هر چی دوست داری بگو که

نمیرسه صدات به گوشم

غیر ممکنه که گناه تو

ببخشمو چشم بپوشم

نخواه که دل بسوزونم واسه

این خواهش و شکستنت

برو که دیگه تن نمیدم

دوباره من به موندنت

نه حرفشم نزن محاله فکرشم

شروع عشق تو با من

نه حرفشم نزن دوباره این دلو

نکش به جنگ تن به تن

نه نه نزن ...

محاله فکرشم شذوع عشق تو با من

نه نه نزن ...

دوباره این دلو نکش به جنگ تن به تن


احساس

عاشقت خواهم ماند بی انکه بدانی ، دوستت خواهم داشت بی انکه بگویم ...
درد دل خواهم گفت بی هیچ کلامی ، گوش خواهم داد بی هیچ سخنی ...
در اغوشت خواهم گریست بی انکه حس کنی ، در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی ...
این گونه شاید احساساتم نمیرد !!

!!

فاصله بین ما

بین من و تو فاصله غوغا میکنه!
تو به شفافی شبنم روی برگا
من مثل یه برگ زردی که میو فته از درختم
تو مثل طراوت گلای نرگس
روی قلبم من نوشتم بی تو هرگز
بین من و تو فاصله غوغا می کنه
یاد حرفای قشنگت منو رها نمی کنه

مادر

"فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.
 زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام میکرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می‏رفت.  مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند.  به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت. شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم.
 مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا میکرد و میخورد؛ دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است.  ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند.  امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت:
"بخور فرزندم؛ این ماهی را هم بخور؛ مگر نمی
دانی که من ماهی دوست ندارم؟"  و این دروغ دومی بود که مادرم به من گفت.

 

 

قدری بزرگتر شدم و ناچار باید به مدرسه میرفتم و آه در بساط نداشتیم که وسایل درس و مدرسه بخریم. مادرم به بازار رفت و با لباسفروشی به توافق رسید که قدری لباس بگیرد و به در منازل مراجعه کرده به خانمها بفروشد و در ازاء آن مبلغی دستمزد بگیرد.
 شبی از شبهای زمستان، باران می‏بارید. مادرم دیر کرده بود و من در منزل منتظرش بودم. از منزل خارج شدم و در خیابانهای مجاور به جستجو پرداختم و دیدم اجناس را روی دست دارد و به در منازل مراجعه میکند. ندا در دادم که، "مادر بیا به منزل برگردیم؛ دیروقت است و هوا سرد. بقیه کارها را بگذار برای فردا صبح."  لبخندی زد و گفت:
 "پسرم، خسته نیستم." و این دفعه سومی بود که مادرم به من دروغ گفت.

 به روز آخر سال رسیدیم و مدرسه به اتمام میرسید.  اصرار کردم که مادرم با من بیاید. من وارد مدرسه شدم و او بیرون، زیر آفتاب سوزان، منتظرم ایستاد.  موقعی که زنگ خورد و امتحان به پایان رسید، از مدرسه خارج شدم.
 مرا در آغوش گرفت و بشارت توفیق از سوی خداوند تعالی داد.  در دستش لیوانی شربت دیدم که خریده بود من موقع خروج بنوشم.  از بس تشنه بودم لاجرعه سر کشیدم تا سیراب شدم. مادرم مرا در بغل گرفته بود و "نوش جان، گوارای وجود" می‏گفت.  نگاهم به صورتش افتاد دیدم سخت عرق کرده؛ فوراً لیوان شربت را به سویش گرفتم و گفتم، "مادر بنوش." گفت:
 "پسرم، تو بنوش، من تشنه نیستم." و این چهارمین دروغی بود که مادرم به من گفت.

بعد از درگذشت پدرم، تأمین معاش به عهده مادرم بود؛ بیوه
زنی که تمامی مسئولیت منزل بر شانهء او قرار گرفت. می‏بایستی تمامی نیازها را برآورده کند. زندگی سخت دشوار شد و ما اکثراً گرسنه بودیم. عموی من مرد خوبی بود و منزلش نزدیک منزل ما. غذای بخور و نمیری برایمان می‏فرستاد. وقتی مشاهده کرد که وضعیت ما روز به روز بدتر می‏شود، به مادرم نصیحت کرد که با مردی ازدواج کند که بتواند به ما رسیدگی نماید، چون که مادرم هنوز جوان بود. امّا مادرم زیر بار ازدواج نرفت و گفت:
 "من نیازی به محبّت کسی ندارم..." و این پنجمین دروغ او بود.

درس من تمام شد و از مدرسه فارغ
التّحصیل شدم. بر این باور بودم که حالا وقت آن است که مادرم استراحت کند و مسئولیت منزل و تأمین معاش را به من واگذار نماید. سلامتش هم به خطر افتاده بود و دیگر نمی‏توانست به در منازل مراجعه کند. پس صبح زود سبزیهای مختلف می‏خرید و فرشی در خیابان می‏انداخت و می‏فروخت. وقتی به او گفتم که این کار را ترک کند که دیگر وظیفهء من بداند که تأمین معاش کنم. قبول نکرد و گفت:
"پسرم مالت را از بهر خویش نگه دار؛ من به اندازهء کافی درآمد دارم." و این ششمین دروغی بود که به من گفت.

درسم را تمام کردم و وکیل شدم. ارتقاء رتبه یافتم. یک شرکت آلمانی مرا به خدمت گرفت. وضعیتم بهتر شد و به معاونت رئیس رسیدم. احساس کردم خوشبختی به من روی کرده است. در رؤیاهایم آغازی جدید را می‏دیدم و زندگی بدیعی که سراسر خوشبختی بود. به سفرها می‏رفتم.
 با مادرم تماس گرفتم و دعوتش کردم که بیاید و با من زندگی کند. امّا او که نمی‏خواست مرا در تنگنا قرار دهد گفت:
"فرزندم، من به خوش‏گذرانی و زندگی راحت عادت ندارم."
و این هفتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.

 

 

مادرم پیر شد و به سالخوردگی رسید.  به بیماری سرطان ملعون دچار شد و لازم بود کسی از او مراقبت کند و در کنارش باشد. امّا چطور می‏توانستم نزد او بروم که بین من و مادر عزیزم شهری فاصله بود.  همه چیز را رها کردم و به دیدارش شتافتم.  دیدم بر بستر بیماری افتاده است. وقتی رقّت حالم را دید، تبسّمی بر لب آورد. درون دل و جگرم آتشی بود که همهء اعضاء درون را می‏سوزاند. سخت لاغر و ضعیف شده بود. این آن مادری نبود که من می‏شناختم. اشک از چشمم روان شد. امّا مادرم در مقام دلداری من بر آمد و گفت:

 "گریه نکن، پسرم. من اصلاً دردی احساس نمیکنم." و این هشتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.

وقتی این سخن را بر زبان راند، دیدگانش را بر هم نهاد و دیگر هرگز برنگشود. جسمش از درد و رنج این جهان رهایی یافت.

 

پستچی

امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را

تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!

همیشه...


در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ،

در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است ،

همیشه دلتنگ توام ...

دلم...

فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!

تو"

" تـــو "

دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،

کلمه ی کـــوتاهی

کـــــ ـــ ـه برای گفتنش ..

جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و

ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..*

حس

گـل یا پــوچ؟

دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن

بگذار فقط تصــــــور کنم ..

که در دستانتــــ

برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..

بدرقه

در بدرقــــــه چشمان تو نمیتوان غربت را فراموش کرد و

کوچــــــه سراسر میشود از وداعی عاشقانــــه...

تو...

من تو را نمی سرایم !..


 

تو ...


 

خودت در واژه ها می نشینی ..!


 

خودت قلم را وسوسه می کنی !!
 


 

و شعر را بیدار می کنی !!

هوایت

هوایت که به سرم می زند

دیگر در هیچ هوایی،


نمی توانم نفس بکشم!

عجب نفس گیر است

هوایِ بی توئی!

بند بند

" بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ

با این همه بنــد

چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..


کاش


کاش میدانستی

لحظه هایم

بی تو تنهاست....


حرف .ن.

همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..

این روزا

این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست

دل تنگ

من کویر خسته ام تویی نم نم بارون

دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . .

آن شب

آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...


 

آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..


 

نــــور را می جســـتند ...!


 

و اتاقم ..


 

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

هر روز

هر روز تکراریست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند

نترس

نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــ ــورم ..
چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..

اگه ...بودم

 


من اگه خدا بودم...

اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم...

من وتو

من و تو

بین نام من و تو، اندکی فاصله است

 

بین دست من و تو

 

فاصله بسیار است

 

بین احساس من و تو اما

 

ذره ای فاصله نیست

 

درک این جمله مرا می گوید:

 

می توان در گذر از سختی ها

 

یاوری را حس کرد

 

مطمئن بود و یقین پیدا کرد

 

که اگر فاصله را برداریم

 

من و تو

 

یک نفریم

 

بین نام من و تو، اندکی فاصله است

 

بین دست من و تو

 

فاصله بسیار است

 

بین احساس من و تو اما

 

ذره ای فاصله نیست

 

درک این جمله مرا می گوید:

 

می توان در گذر از سختی ها

 

یاوری را حس کرد

 

مطمئن بود و یقین پیدا کرد

 

که اگر فاصله را برداریم

 

من و تو

 

یک نفریم

 

نمی خوام

نمی میرم دیگه واسه نگاه تو
نمی دوزم چشمامو به راه تو
شب شد و بازم ستاره زد تو آسمون
داری به من میگی نرو پیشم بمون

پیشم بمون و بخون و بدون که بدون تو
شاید بمیره دل بی کس من آره به پای تو
توی نمک به حروم وایستادی زل زدی تو روم
دیوونم کردی شیطونه میگه تف بندازم تو روت
اینو رک بهت بگم که تو خیلی پستی
زندگیمو دادم من به پات دستی دستی
حیفه من که تو رو دوستت داشتم بدون هیچ کم و کاستی

ساده میگم برو نه دل نمیدم به تو
زدی دلمو شکستی نمی خوامت تو رو
رد پای خاطراتت رو قلب من نشست
واسه تلافیه حرفا دل من دلتو شکست

خیانت کردی بهم یه روزی می خوری چوبشو
خواهشا خیلی سریع از جلو چشم دور شو
دیگه نمی خوام ببینم ریخت کثیفتو
حیف که همه می گفتن خیلی نجیبی تو؟
آخه نمی دونم چطوری دادم من به تو دلم
............................................
بابا گل بگیر ورودی دلتو تو
که این همه آدم نگن .......تو
دیگه واقعا نمی دونم چی بگم بهت
به جا خوشی باید بره .... تو دلت
آرزوی با من بودنو باید ببری تو گور
همه یادگاریاتو یه جا ریختم دور
چقد اشک ریختی و التماس کردی
گفتی اگه بری می مونه رو دلم دردی
که هرکی ببینه میگه هستی تو وحشی
گذشتی از دل من خیلی .......

نمی میرم دیگه واسه نگاه تو
نمی دوزم چشمامو به راه تو
شب شد و بازم ستاره زد تو آسمون
داری به من میگی نرو پیشم بمون

داری به من میگی نرو پیشم بمون
میگی بشین پیشم و بیا از خودم بخون
میگی نرو من می میرم بدون رنگ چشات
که اگه یه لحظه نگام نکنی من می میرم برات
میگی آیدین من تو رو دوست دارم اینو بفهم
خودتم می دونی هر وقت خواستم بیام اینو بگم
تو نخواستی بشنوی یه لحظه حرفای دل منو
گفتی دروغ میگی من که می شناسمت تو رو

ساده میگم برو نه دل نمیدم به تو
زدی دلمو شکستی نمی خوامت تو رو
رد پای خاطراتت رو قلب من نشست
واسه تلافیه حرفا دل من دلتو شکست

نیلوفر

تویی تو جونم ، می خوام با تو بمونم
تا آخر دنیا ، می خوام از تو بخونم
تویی تو عشقم ، با تو تو بهشتم
کاش می شد باز دوباره ، دست تو دستت می ذاشتم
تو نیلوفر من ، ستاره ی شب من
نشونه ی بهشتی ، تو عشق آخر من
باز از تو می خونم ، تویی تمام جونم
کاشکی بیای کنارم ، بی تو نمی تونم

علیشمس ، وقتی بودی ، من با تو موندم
وقتی رفتی، منم از تو خوندم
بگو چطوری فراموش کنم خاطراتو؟
ببین گلم همیشه می خوام من خاطرتو
آره دوست دارم عاشقتم بی رویه
بدون ، بدونه تو دنیا برام بی معنیه
واسه دیدن تو ، هر جایی میومدم
بی تو من تنهام ، کجایی نیلوفرم

تو بگو تا کی از تو بخونم؟
تا بتونم باز با تو بمونم
رفتی و موندم توی تنهایی
ستاره ی من بگو کجایی؟

زیکو ، بیا برگرد ببین چشام از نبود تو
داره می باره ، شیکسته دل هم زبون تو
بغض تو گلومه ، نمی تونم ساکت بشم
می خوام داد بزنم ، مردمم شاهد بشن
بعد رفتن تو آسمونم ستاره نداره
ببین بغض صدام دیگه صدایی نداره
بهش بگید ممنونم که با من سر کرد همش
با چشای خیسم بهش میگم برگرد فقط

تویی تو جونم ، می خوام با تو بمونم
تا آخر دنیا ، می خوام از تو بخونم
تویی تو عشقم ، با تو تو بهشتم
کاش می شد باز دوباره ، دست تو دستت می ذاشتم
تو نیلوفر من ، ستاره ی شب من
نشونه ی بهشتی ، تو عشق آخر من
باز از تو می خونم ، تویی تمام جونم
کاشکی بیای کنارم ، بی تو نمی تونم

امیر نصیر ، ببین عشقم امشب بغض داره صدام
ببین بازم انگار ظلمته چشات منو مست کرده
ولی هرچند که ، هر روز کمتر شده خاطرات بینو
بهانه ای بهانه ی زنده بودن
تو رفتی و خاطراتت زنده موندن
چه گناهی کردم که بسوزم من به پات؟
خدایا عشق چی بود دادی تو به بنده هات؟

تو بگو تا کی از تو بخونم؟
تا بتونم باز با تو بمونم
رفتی و موندم توی تنهایی
ستاره ی من بگو کجایی

یکی بهش زنگ بزنه

یکی بهش زنگ بزنه بگه هنوز تو فکرشم

بگه هنوز مثل قدیم ناز نگاشو میکشم

یکی بهش زنگ بزنه بگه که میمیرم براش

بگه هنوزم عاشقم عاشق اون طعم لباش

بهش بگین اگه یه روز نبینمش دق میکنم

دلو براش قربونی با دلیلو منطق میکنم

بهش بگین اگه بخواد همیشه عاشق میمونم

تموم شعرامو براش با اشکو هق هق میخونم

یکی بهش زنگ بزنه بگه هنوز تو فکرشم

بگه هنوز مثل قدیم ناز نگاشو میکشم

من بی اون تموم کارم اخه مثل اونو از کجا بیارم

من بی اون تموم کارم اخه مثل اونو از کجا بیارم

طعمه

دارم بهت میگم نرو بار بیستمه

یه روز پشیمون میشی که دیگه نیست طعمه

کاشکی بهم میگفتی اخر قصمو

که یه روزی ممکنه فراموش کنی اسممو

بهم میگی برو وقتی جلوم را بسته شده

وقتی وجودم به وجود تو وابسته شده

ببین طعمه دلشو نسپرده پیشت

که بزاری بری دچار افسردگی شه

بی تو چشای من پر خونه بس که بیداره

اخه میدونی زندگیم به تو بستگی داره

اگه باشی خوبم اگه نباشی یه روانی

میشم که انگاری اصلامال این طرفا نیست

تتلو

بهش بگین اگه بخواد دنیارو اتیش میزنم

اونی که عاشق دو تا چشای ابیشه منم

بهش بگین که همه چیز بهم میریزه وقتی نیست

اگه نباشه حتی مردن دیگه کار سختی نیست

من بی اون تموم کارم اخه مثل اونو از کجا بیارم

من بی اون تمومه کارم اخه مثل اونو از کجا بیارم

مثل اونو از کجا بیارم

 

یاسی

من به تو گفتم که تو می تونی
همیشه توی قلب من بمونی
هرجا باشی کنارمی
می دونم نباشی به یادمی
یاسی یاسی عمر منی
چرا قلبم رو می شکنی
تو بیا تا با هم بازی کنیم
قلبمونو راضی کنیم

یاسی تو هر جایی باشی آخه باز مال منی
من و تو به هم می رسیم چون خواستار همیم
دیگه روزی می رسه که منم تا صد قرن
پیشتم نمی ذارم که بمونه واست غم
اگه حتی بمیرم یا که زنده بمونم
دلیلش وجوده توئه که من زنده به اونم
تو این فکرم که بیام تو رو بدزدم
تا مامان و بابا بیان تو کوچه ها بپرسن
که این دختر ما رو کسی اینجا ندیده؟
آخه دزدی دختر اینجا بعیده
نبینم با غریبه یه گوشه ای تیک بزنی
من وقتی با تو ام انگار که اصن نیست پسری
عاشق تو ام دوست دارم چشای نجیبتو
تو منو دوسم نداری یه کم عجیبه خب
تو بیا با من باش همیشه خوش بگذره
دلم دوست نداره یه روزی فش بشنوه

عشقم با تو می مونم
عمرم قدرتو می دونم
من بی تو می میرم
چشماتو نبینم
تو هر جا که باشی با من
بدون تا ته دنیا باهاتم
با تو من همه دنیا رو دارم
اگه بری من تیره و تارم
من دارم قصمو می گم
به تو حسمو میدم
ولی یادت نره نکنی شیطونی بی من
اگه نباشی لحظه ها نمی گذرن
توی سینه بغضمو نمی شکنم
اگه باشی همیشه می خندم
با همه ی بدی ها می جنگم
من می خوام دوست دارم و تو به من بگی
حالا که دوسم داری پس بزن بریم

تو شدی واسه ی قلب من یه تک ستاره
تنها چیزی که از تو دارم یه عکس پاره
آره کارد زندگی رسید به استخوونم
چون می خوام قلبمو هدیه کنم به دوست خوبم
آره به پوست و خونم تو عادت داری
که دل منو می لرزونی با هر کاری
به من تهمت نزن نگو دروغگو
اینا به ما نمی چسبه همه دروغ بود

الهی که یه روزی بیاد همه حسودا کور شن
منم بیام دستتو بگیرم از اونا دور شم
من دارم می خونم واست از دلم
از من نخواه که دلتو پس بدم
اگه دلو ببری بگیری دست من
منم صادقانه به تو میگم پس یه حرف
من می پرستمت مثله قبله ای واسم
مطمئن باش به کسی دل نمی بازم

عشقم با تو می مونم
عمرم قدرتو می دونم
من بی تو می میرم
چشماتو نبینم
تو هر جا که باشی با من
بدون تا ته دنیا باهاتم
با تو من همه دنیا رو دارم
اگه بری من تیره و تارم
من دارم قصمو می گم
به تو حسمو میدم
ولی یادت نره نکنی شیطونی بی من
اگه نباشی لحظه ها نمی گذرن
توی سینه بغضمو نمی شکنم
اگه باشی همیشه می خندم
با همه ی بدی ها می جنگم
من می خوام دوست دارم و تو به من بگی
حالا که دوسم داری پس بزن بریم

اگه باشی

“دوستت دارم” ..

      تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

                                                                                                                  

                                                                                                                                                                                       


عشق من

عشق من

ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﭙﺮﺱ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺣﺪ ﻭ ﻣﺮﺯی ﺑﺮﺍی ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ

ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪنی ﻧﯿﺴﺖ

ﺧﻮﺍستنی ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮی ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ

ﺗﻮ ﺗﮑﺮﺍﺭ نمی ﺷﻮی ، ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ

“دوستت دارم” ..



بهترین روز زندگی من روزیست ،،
که تو در میان ناباوری ها می آیی ..
کنارم می نشینی و دستم را می گیری ،،
و آرام زمزمه می کنی ،،
دوستت دارم” ..



دل...


این بار که آمدی ،،
دستانت را روی قلبم بگذار ،،
تا بفهمی ،،
این دل ، با دیدن تو نمی تپد ..
میلــرزد ..







قلبم

زندگی یعنی همین امروز همین حالا ..
یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا ..
زندگی یعنی نگاه تو ..
کوک کردن قلبم با صدای تو

..

شب بارونی

شب بارونی

من و بارون وشب و تو

تو سکوت این خیابون

نم نم بارون اشک ها

بوسه ی ما زیر بارون

من و تو بوسه ای از نور

لرزش اشک روی گونه

طعم لب های قشنگت

گرمی دستِ رو شونه

کاشکی که همیشگی شه

این شب و این لحظه هامون

کاشکی عشق همیشه باشه

تا تموم شه غصه هامون

جمله ی (دوسِت دارم)رو

از زبون تو شنیدم

هرچی خوبیه تو دنیا

من تو چشمایِ تو دیدم

تو میگی: بارون قشنگه

من میگم: اگه تو باشی

تو میگی: به هم رسیدیم

من میگم: نری جداشی!

تو میگی: باهات میمونم

از الان تا به قیامت

دستامو میگیری و من

باز خیالم میشه راحت!

پا به پای هم که میریم

دست تو رو شونه هامه

دیگه غصه ای ندارم

هرچی شادیه،باهامه!

روز و شب باران عشق می بارد این حوالی...!

روز و شب باران عشق می بارد این حوالی...!

باران که می بارد...دلم

                                       از روی احساسی عجیب

                                                                             پر می کشد به سوی تو

                                                                                                               با یاد چشمانی نجیب

باران که می بارد...دلم

                                       خواهد ببیند روی تو

                                                                          باران که می بارد...نسیم

                                                                                                                خواهد ببوسد موی تو

اشک دو چشم آسمان

                                      از دوری گل پونه هاست

                                                                            خورشید پنهان پشت ابر

                                                                                                                هر لحظه در آغوش ماست

باران نشان عاشقیست

                                  در کوچه ی وابستگی

                                                                           باران نماد شور وشوق

                                                                                                                در لحظه های خستگی

امروز زیباتر شدی

                                  در زیر باران دیدمت

                                                                               صدبار در خواب وخیال

                                                                                                                    با عشق من بوسیدمت...

آغاز عشق این شبهاست

آغاز عشق این شبهاست...

شب پر از رازهای پنهان است

آسمان هم شکوفه باران است

من ودلتنگی وفراق تو

هرشب این خانه پر ز مهمان است

آری،آغاز عشق این شبهاست

چشم عاشق همیشه گریان است

رسم عاشقی که میدانی؟

عشق آغاز ومرگ پایان است

گر نباشد نگاه پاک تو

این دلم بی قرار ونالان است

گر تو باشی همیشه یار من

شادی ام دم به دم فراوان است

گر بیاید رقیب در بر تو

آتش خشم من چه سوزان است

آری آغاز عشق این شبهاست

شبِ من پر ز بوی ریحان است

قرارمون تو آسمون...

قرارمون تو آسمون...

قرارمون تو آسمون ،دلامون اما رو زمین

دلم واست تنگ شده بود ،میخوام ببینمت،همین!

قرارمون تو رویاها ،خیلی قشنگ اما چه دور

میخوام ببینمت ولی ،میگن تو رفتی توی نور

قرارمون یادت نره ،میخوام بیای مثل قدیم

مگه یادت رفته که ما ،قول وقرار به هم دادیم

قرارمون تو آسمون ،شاید منم یه روز بیام

از این پایین ببینمت ،گرمی دستاتو بخوام

قرارمون سر مزار،میخوام تا صبح گریه کنم

شاید دلت بسوزه باز،بیدارشی تا خنده کنم

قرارمون یه جای دور،دور از همه زمینیا

اون لحظه ای که آسمون ،به من میگه تو هم بیا!

قرارمون یه فاصله است ،نه جای دور؛نه شهر دور

میگن همین نزدیکیاست ،میخواد یه عاشق صبور

قرارمون یادت نره ،میخوام بیام؛خدا بخواد

منتظرم بمون ولی ،بگو که طاقتم بیاد

قرارمون یه فاصله ست ،به وسعت اشکای من

یه وقت دلت نگیره باز،غصه نشه حرفای من

قرارمون تو آسمون ،دستای سردمو بگیر

دارم میام پیش توأم ،این فرصتو ازم نگیر

"تـــــــو"

گاهی همه زندگی ات
در یــــــک
"تـــــــو"
خلاصه می شود...
"تـــــــو" در خلـــوتــم قدم می زنی و صدای پای "تــــــــو"
می شود ملـــــودی آرام ذهــــن من...
هر ردی که از مــــــن بگیری به "تـــــو" می رسد...
"تـــــو" می شوی دنـــــیای من...
"تــــو" می شوی نـــــیاز من...
"تـــــو" می شوی همـــــه ی من...

بگـــــــــو من عاشقم یا تو...؟؟؟‎

فرق بین دوستت دارم و عاشقت هستم چیست؟
پاسخی زیبا از چارلی چاپلین
پاسخ چارلی بسیار ساده بود
وقتی گلی را دوست دارید آن را گلچین میکنید(می چینید) اما وقتی شما عاشق گلی هستید آن را هر روز آبیاری می کنید
کسی که این(متن) را بفهمد زندگی را فهمیده است....

نظر کردے به سوے من، دلــم را زیر و رو کردے

نظر کردے به سوے من، دلــم را زیر و رو کردے
   نگاهت معجزه بر من،تنم خوش عطرو بو کردے

بگو من عاشقم یا تو؟ کنون مجنون تـــرم کردے
   بگو معشوق منم یا تـــــو؟ تو دیوانہ تــرم کردے

من اکنون مست چشمانتــــ،تو اما مست تر از من
   منم عابد تویے معبــود،مرا شیـــــدا تـــــرم کردے

بیـــــا و جان من بستان کزین تن برتـــــرم  کردے
   که چون بغضی تودر سینه چنین آشوب بپا کردے

منم محتاج یک لبخنـــد ، تو شــادے را ز بر کردے
   چو بر این جان تنهایم ، فقــــط یک دم نظر کردے

حس خوبی دارم.ولی

حس خوبی دارم

وقتی هستی پیشم

به خدا باور کن،دارم عاشق میشم

♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫

هر جا میرم،بویِ عطره تنش دور و بَره

نمیدونم،زده سرم یا دنبالِ منه

هر جا هستم،صدایِ خنده هاش تو گوشمه

همه میگن،که اون قاتلِ عقل و هوشمه

حس خوبی دارم،وقتی هستی پیشم

گمونم این روزا،دارم عاشق میشم

نکنی بی رحمی،شبو روز ابری شَم

به خدا باور کن،دارم عاشق میشم

♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫♫

بیقرارم،همونی،که من میخواستم

آرزومه،جونم رو،برات میباختم

بیقرارم،میترسم،ازم رَد بشی

با همه دنیا،بخندی،با من بد بشی

حس خوبی دارم،وقتی هستی پیشم

گمونم این روزا،دارم عاشق میشم

نکنی بی رحمی،شبو روز ابری شَم

به خدا باور کن،دارم عاشق میشم

عاشق میشم،عاشق میشم

عاشق میشم،دارم عاشق میشم

عاشق میشم،عاشق میشم،عاشق میشم

حرفی ندارم،اگه شرطِ بودنت صد تا ستارست

طاقت ندارم،دلِ من منتظره یه حرف چارست

حرفی ندارم،اگه شرطِ بودنت صد تا ستــارست

طاقت ندارم،هر نگاهت واسه من،عمر دوبارست

حس خوبی دارم،وقتی هستی پیشم

گمونم این روزا،دارم عاشق میشم

نکنی بی رحمی،شبو روز ابری شَم

به خدا باور کن،دارم عاشق میشم

حس خوبی دارم،وقتی هستی پیشم

گمونم این روزا،دارم عاشق میشم

نکنی بی رحمی،شبو روز ابری شَم

به خدا باور کن،دارم عاشق میشم

نیستی

نیستی و بدونه تو این خونه دلگیره

نیستی و بی خودی باز داره گریم میگیره

نیستی و خبر نداری که چقدر غمگینم

که تموم شبهام خوابت و میبینم

جایه تو دارم با عکسات صحبت میکنم

دیگه دارم به همین بی کسی عادت میکنم

همه شبهامو به یادت تا صبح بیدارم

هنوزم مثله گذشته تو رو دوست دارم

♫♫♫

دله من تنگه یه دنیا تو رو کم دارم نمیدونی که بدونه تو چقدر غم دارم

دله من تنگه برات بگو بر میگردم آره من خودم میدونم که به تو بد کردم

جایه تو دارم با عکسات صحبت میکنم

دیگه دارم به همین بی کسی عادت میکنم

همه شبهام و به یادت تا صبح بیدارم

هنوزم مثله گذشته تو رو دوست دارم

نیستی و بدونه تو این خونه دلگیره نیستی و بی خودی باز داره گریم میگیره

نیستی و خبر نداری که چقدر غمگینم که تموم شبهام خوابت و میبینم

جایه تو دارم با عکسات صحبت میکنم دیگه دارم به همین بی کسی عادت میکنم

همه شبهام و به یادت تا صبح بیدارم هنوزم مثله گذشته تو رو دوست دارم

دست نوشته های یک دوست 1


ﺁﺭﺍﻣِﺶ ﻭُﺟــﻮﺩ ﻣَـﻦ؛
ﺑــﻮﺩﻧﻢ ﺩَﺭ کِنار توست؛
ﺑِﮕـﺬﺍﺭ ﺣَـﺴــﻮﺩﺍﻥ،
ﻫَـــــــــــﺮ ﭼِـﻪ می ﺧﻮﺍﻫَـﻨـﺪ ﺑﮕــﻮﻳَـﻨـﺪ،
ﺟُﺰ ﺗــــﻮ ﻭ عشق تو،
ﺗـﻤـاﻡ ﺩﻧـﻴـــﺎ... ﭘَـﺮ.....
وقتی آغوشت را به روی آرزوهایم باز می کنی

آنقدر مجذوب گرمای وجودت می شوم

که جز آرامش آغوشت

تمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد می برم...

دوستت دارم !
فقط همین!
مرا که می بوسی.....
                            نفسم می گیرد.....
بوسه هایت را کش بده.....
                                 من این نفس تنگی را....
       دوست دارم!
من از حول ﺁغوشت
ﺍز بقیه ﺩنیا انصراف دادم
معشوقه ی من قسم به نامت
آنقدر عاشقانه هایم را
روی این دیوار مجازی جار میزنم  
که هر کسی برای ابـراز علاقه به معشوقش
مجبــور شود از جملات من استفاده کند
میخواهم در آغوش بگیرمت
آنقدر محکم که
جای عشقم روی تنت بماند
عطر تنم روی پوستت بماند
رد لبهایم روی بدنت بماند
جای انگشتانم روی اندامت بماند
تا همه ی اهالی این شهر بدانند
تنت قلمرو سرکشی های یک بانوی شرقیست...
عارفی پرسید: دوست

           را چون

   دوستش داری نیازش داری؟

          یا که چون

    نیازش داری دوستش داری؟

              گفتم:

     "چون دارمش بی نیازم"
احساس خوبی به آدم دست میده وقتی از یه نفر میشنوی ” مواظب خودت باش ” !
اما احساس خیلی بهتری به آدم دست میده وقتی میشنوی ” خودم مواظبتم ” !
.

دست نوشته های یک دوست 2یه وقتایی...


یه ﻭﻗﺘﺎﻳﻲ ﻫﺴﺖ واسه دخترا که ﻗﺸﻨﮕﻴﺶ ﺑﺎ ﻫﻴﭽﻲ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻧﻴﺴﺖ ٠٠٠

پوﺷﻴﺪﻥ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﻱ ﻋﺸﻘﺖ ٠٠٠
در ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺑﻪ ﺗﻨﺖ ﺯﺍﺭ ﻣﻲ ﺯﻧﻪ ٠٠٠!!
وﻗﺘﻲ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻣﻲ ﺯﻧﻪ ﻛﻪ ٠٠٠
ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ﺭﺳﻴﺪﻱ ﺧﻮﻧﻪ ٠٠٠؟؟
وقتی ﻳﻪ ﭘﺴﺮﻱ ﺑﺪ ﻧﮕﺎﺕ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ ٠٠٠
و اﺧﻤﺎﺵ ﻣﻴﺮﻩ ﺗﻮ ﻫﻢ ٠٠٠!!
وﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻳﻪ ﺑﺸﻘﺎﺏ باهاش غذا ﻣﻲ ﺧﻮﺭﻱ
وقتی ﺑﺎ ﻛﻠﻲ ﺫﻭﻕ ﻭ ﻋﻼ‌ﻗﻪ ٠٠٠
ﺑﺮﺍﺕ ﻟﻘﻤﻪ ﻣﻴﮕﻴﺮﻩ ﻭ ﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﺩﻫﻨﺖ ٠٠٠!!
وﻗﺘﻲ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ نگاﺕ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ ٠٠٠!!
وﻗﺘﻲ ﺑﺎ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺣﻮﺻﻠﻪ راجبه
مدل ﻣﻮﻫﺎﺕ
ﺭﻧﮓ ﺭﮊﺕ
ﻣﺪﻝ ﻟﺒﺎﺳﺎﺕ ﻧﻈﺮ ﻣﻴﺪﻩ ٠٠٠!!
وقتی ﻧﺎﺧﻦ ﻫﺎﺗﻮ ﻻ‌ﻙ ﻣﻲ ﺯﻧﻪ ٠٠٠!!
وقتی رژتو دور لبت میماله ٠٠٠!!
وقتی موهاتو بهم میریزه ٠٠٠!!
ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺼﻒ ﺷﺐ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﻴﺸﻲ
یه غلت میزنی
و ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﻴﺸﻪ
ﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ ﻣﻴﮕﻪ :
ﭼﻴﻪ ﻋﺰﻳﺰﻡ ؟
ﺗﺸﻨﺘﻪ ؟
ﺁﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻱ ؟
ﮔﺮﻣﺘﻪ ؟
ﺳﺮﺩﺗﻪ ؟
ﻭ ﺑﻌﺪ ﻛﻪ ﺧﻴﺎﻟﺶ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ
ﭼﻴﺰﻳﺖ ﻧﻴﺴﺖ
ﻭ ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﻲ ﺑﻴﻬﻮﺵ ﻣﻴﺸﻪ ٠٠٠!!
وقتی تو چیزایی که هیچ تخصصی نداری
ازت نظر میخواد ٠٠٠!!

وقتی با ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻬﺖ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ ﻛﻪ
" ﻫﻤﻪ زندگیشی"

من با یه دنیا خاطره تو


من من من با یه دنیا خاطره تو

تو به من گفتی برو من من من

چه جوری جدا شم از تو

من من من می خوام از دنیا برم تو

می گی تنهایی برو من من من

می میرم جدا شم از تو

من من من با دلی خون از غم تو

چی میشه بمونی با من من من

نگو شرم می کنم از تو

من من من با خودم میگم دل تو

چرا بد میکنه با من من من

باشه دل می کنم از تو

رفتم از شهر خدا،ستاره چیدم واسه تو

تو ستارمو سوزوندی ،آخرش گفتی برو

آی دلت بسوزه بیرحم تو اسیر دلتی

کاش میدونستی عزیزم،اون ستاره خودتی

تو سوزوندی خودتو،با خودت منم سوزوندی

کاش که دل نداشتی و جاش،توی قلب من می موندی

بمونم تو کما

خیلی وقته نفساتو کم دارم

واسه من آخه مثه تو کی میشه

آخه کی مثل تو پاک و مهربون

واسه من مثل فرشته ها میشه

تو یه احساس عجیبی که برام

معنی سادگی و نجابتی

تو یه احساس قشنگی تو برام

تو برام یه عشق با شرافتی

نزار بمونم تو کمابه قلب من نفس بده

زندگی مو فقط چشات به من میتونه پس بده

نزار تو سایه های شب بدون تو تموم بشم

بیا تو دستمو بگیر هرچی بخوای همون میشم

خدایا خسته ام من

خدایا خسته ام من


نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جوید نگاه خسته ی من
چرا فسرده است این قلب پر سوز

ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند

دل من، ای دل دیوانه ی من
که می سوزی از این بیگانگی ها

مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را، بس کن از این دیوانگی ها


فروغ فرخزاد

دیشب...


دیشب تـا صبــح دسـتانم بـه دنبــال دسـتـانت گریست
 
کـودکانـه تـو را بهـــانه میــــکرد...
 
دیـشب تـا خـــود صبح آغوشم برای آغوشت بغض کــــرد!
 
ساده بگویم دیشب دلم ...
 
دلم بی پروا... هوای بودنت را میــــکرد...!

روزی که

روزی که...

روزی که رفتی فضای خانه ام طوفانی و تار شد. 

 

و ابر های دلم شروع به گریستن کرد. 

 

کاش بودی تا دستانم را در دستان پر مهرت می گذاشتم. 

 

چه وقتها که دوست داشتم باشی و به وجودت ببالم. 

 

امروز پس از سالیان آن جاده را به امید روشنایی می روم که 

 

بار دیگر گرمای محبتت را با تمام عشقم لمس کنم. 

 

باور کن بی تو بودن سخت است 

 

 هنوز هم به تو محتاجم عزیزم....