شبرخ
آخرین لحظه ی رفتن تو یادم نمی ره
اشکا دونه دونه رو گونه ی من نشسته بود
دلم از جور زمونه خسته بود
وقتی که تو بوسه هاتو می دادی
انگاری اتیش به قلبم می زدی
نوبت من که رسید انگاری دیرت شده بود
عشق بی دلیل من دست و پا گیرت شده بود
با نگاه تو به ساعت دل من شکست و ریخت
شیشه ی عمر منم تموم شد و هیشکی ندید
shabrokh
دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 17:19