شب رخ

شب رخ

شبرخ
شب رخ

شب رخ

شبرخ

آخرین لحظه ی رفتن






آخرین لحظه ی رفتن تو یادم نمی ره

اشکا دونه دونه رو گونه ی من نشسته بود

دلم از جور زمونه خسته بود

وقتی که تو بوسه هاتو می دادی

انگاری اتیش به قلبم می زدی

نوبت من که رسید انگاری دیرت شده بود

عشق بی دلیل من دست و پا گیرت شده بود

با نگاه تو به ساعت دل من شکست و ریخت

شیشه ی عمر منم تموم شد و هیشکی ندید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد