شب رخ

شب رخ

شبرخ
شب رخ

شب رخ

شبرخ

عشق من عاشقتم


اگر نفسی در سینه است ، تو خودت میدانی برای تو نفس میکشم

برای تویی که تمام وجودم هستی ،

تویی که به خاطرت گذشتم از همه چیز ، بی تو جای من در اینجا نیست

تمام قلبم خلاصه میشود در عشق تو ،

تمام نگاهم فدا میشود در عمق چشمان تو ،

بی وفا نشده ام که روزی دل بکنم از دنیای عاشقانه تو

دنیایی که درونش آرامم ، تا تو باشی من نیز تنها با تو میمانم ،

تا با هم برسیم به آرزوهایمان، تا نشود حسرت رویاهایمان

اگر نفسی در سینه است ،

تو هستی که بودنت برایم زندگی دوباره است

در این لحظه و همه لحظه ها ، در اینجا و همه جا تو هستی در خاطرم ،

تا چشم بر روی هم گذاشتم فهمیدم که بدجور عاشقم!

چون در همان لحظه که چشمانم را بسته بودم باز هم تو را دیدم که میدرخشی برایم...

میشود از نگاهت احساس کرد که تو چقدر با وفایی ، قدر دلم را میدانی ،  

هیچگاه تنهایم نمیگذاری،

از این احساس بود که احساست کردم ، تو را دیدم و درکت کردم ،

تا اینکه دلم عاشقت شد ، دلم به لرزه افتاد و دنیا ، شاهد این عشق بی پایان شد....

من همه احساستم برای تو است ، ای با احساس من ،

همه وجودم مال تو است ، برای تو که تمام وجودم هستی ....

بیا تا همچنان برویم ، این راه مال من و تو است ،

بیا تا با هم بدویم تا برسیم به جایی که تنها من و تو باشیم ،

جایی که سکوت باشد و تنها صدای نفسهایمان ...

لحظه ای حس کن این رویای عاشقانه مان...

حسرت داشتن تو


قالب وبلاگ


دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که مرا نمیخواهی

حسرت شده برایم آن لحظه که بگویی مرا میخواهی...

همه میدانند ،دلم تنها تو را میخواهد ،

اما چه افسوس که عشق نغمه غمگینی برایم میخواند

در حسرت تو ماندن مثل لحظه ی بی بال و پر پریدن است ،

در حسرت تو ماندن ، مثل لحظه ی در کویر خشک دویدن است ،  

مثل بی هوا نفس کشیدن است...

عاشقت هستم عزیزم ، کجایی که بی تو دارم شب و روز اشک میریزم...

عاشق هستم و تنها ، هیچکس نمیفهمد حال مرا ...

دوستت دارم ای تو که نمیدانی قلبم دیوانه ی تو است، تمام وجودم پر از تمنای تو است...

همیشه در رویاهای خودم به سر میبرم ، چقدر دلخوشی به قلبم بدهم؟؟؟ ،

تا کی به خیال آمدنت از آن دوردست ها به سوی سایه ی خیالی ات بدوم؟

نه انگار نمیشود همچنان تنها به خیال داشتنت زندگی کرد ، یخ زده ام دیگر در این اتاق سرد...

هر چه خورشید میتابد آب نمیکند این تن یخ زده را ...

دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که حتی برایت آشنا نیستم...

غریبه ای از خاک تنهایی که عاشق تو است ، مدتهاست تنها و گرفتار تواست...

همیشه شب را به عشق بودنت سر میکنم ،

فردا که می آید روز را از نو با حسرتی سرد شب میکنم...

یادت باشد


یادت باشد که مرا آرزو به دل گذاشتی ، مرا در حسرت همه چیز گذاشتی...

وقتی دیدنت از آن دور دستها نیز آرزوی من است ، نگاه به چشمانت را در خواب میبینم

یادت باشد که مرا بدجور به انتظار گذاشتی،

در آن ساحل عاشقی آنقدر منتظرت نشستم که سرزمینم به وسعت یک کویر شده ،

دلم خشک خشک تشنه ی قطره ای محبت شده

یادت باشد که پا گذاشتی بر روی همه چیز ، فکر کنم دیگر دلت در فکر و خیال من نیست

یادت باشد که یادم نرفته حرفهایت ،

آن همه قول و قرار های عاشقانه نیز که جای خودش ، بماند!

یادت باشد آن روز ، همان دیروز ، گفتی تا امروز مال هم میمانیم ، همدیگر را تنها نمیگذاریم ،

چه خوش خیال بودم ، فکر فردا نبودم ،

دیروز را میدیدم که عاشقانه با منی ، نمیدانستم روزی از دلم ، دل میکنی

یادت باشد که نرفته از یادم گذشته ها را ، کارم شده فکر کردن و افسوس خوردن ،

خیلی سخت است در اوج عاشقی از عشق مردن...

خیلی سخت است غنچه عشق در قلبت بشکفد و همان لحظه پر پر شود ،

لحظه پژمرده شدنش را با چشمهای خودت ببینی

و بفهمی آن گل مال تو نبوده ، با هوای قلب تو سازگار نبوده....

یادت باشد که دلخوشی هایت مرا به اوج برد ،

یادت نرود که مرا با دستهای خودت رها کردی به جایی که دیگر خودت نیستی ،

جایی که باور ندارم دیگر مال من نیستی ....

یادت باشد همه چیز را ، فردا نیایی بگویی به یاد ندارم چیزی را ،

یادت باشد که یادم نرفته بی وفایی هایت ، میدانستم شاید روزی قلبت با دلم راه نیاید..... 

کاش عاشقت نبودم


کاش عاشقت نبودم  ، که اینگونه بسوزم به پایت ،

که اینگونه بمانم در حسرت دیدارت

کاش عاشقت نبودم که عذاب بکشم ،

تمام دردهای دنیا را بر دوش بکشم...

که شبهایم  را با چشمان خیس سحر کنم،

روزهایم را با دلتنگی و انتظار به سر کنم

کاش عاشقت نبودم که اینگونه دلم سوخته نباشد ،

در هوای سرد عشقت افسرده نباشد

 کاش عاشقت نبودم که اینک تنها باشم ،

تو نباشی و من پریشان باشم ،

تو نباشی و من دیوانه و سرگردان باشم...

کاش عاشقت نبودم که اینک لحظه هایم بیهوده بگذرد ،

فصلهایم بی رنگ بگذرند ،تا حتی دلم به خزان نیز خوش نباشد...

تقصیر خودم بود که هوای عاشقی به سرم زد ، تا خواستم فرار کنم ،

عشق تیر خلاصش را به بال و پرم زد ،

تا خواستم دلم را پشیمان کنم ، دلم ، دل به دریا زد....

دل به دریا زد و بدجور غرق شد ، همه امیدهایم زیر آب محو شد....

کاش عاشقت نبودم که اینک از دست تو ناله کنم ،

شب و روز دلم را سرزنش کنم ....

قلبم میلرزد ، تمام وجودم تمنای آغوشی را میکند که آن آغوش

رویاییست که گاهی فکر میکنم رسیدن به آن محال است

چشمانم دیگر از اشک ریختن سویی ندارند ،

چشمانی که تمام لحظه ها انتظار این را میکشند که به دیدار چشمان تو بیایند

کاش عاشق دل بی وفایت نبودم ، بی نیاز بودم ،

مثل خودت بیخیال بودم ، کاش مهم نبود برایم بودنت ،

دیگر احساس نیاز نمیکردم در تمام لحظه های نبودنت !

محض رضای خدا

با مداد رنگی هایم تصویر تو را روی کاغذ می کشم  

باورت نمی شود با چنان ذوقی عکس چشمهایت را میکشم که گویا دوباره تورا خواهم دید 

 و نقاشیم را به تو نشان خواهم داد 

 وتو مثل همیشه یک تای ابرویت را می بری بالا 

 وادای معلم هارا درمی آوری ومی گویی  

 آفرین نمره ات بیست 

 

ولی حیف که از آن روز ها خیلی گذشته ومن هر روز مداد رنگی هایم را تراش می کنم تا وقتی آمدی برایت نقاشی بکشم ولی تو نیامدی ویک جعبه دیگر مداد هایم را از بس تراششان کردم تمام شد 

زودتربیا .......

 محض رضای خدا

دوست داشتنت

نمی‌دانم !

من در دوست‌داشتنت غرق شده‌ام ...؟

یا دوست‌داشتنت در من ...؟

هرچه هست جداییشان / درست بر عکس من و تو 

خیلی سخت است!

 

بیزارم

از خودم بیزار میشوم

وقتی که از دلتنگیه نبودنت ذره ذره آب شدنم را میبینم

و تو حتی مرا به یاد نمیاوری ...

 

لبخند

دلشوره مرا نداشته باش !  

اینجا هم اتاقی من حسرت توست ، رنج میخورم ، اشک مینوشم ، من خوبم ! 

 میدانم با حسرتت چگونه تا کنم ، فقط برای من بنویس  

" هنوز هم لبخند میزنی؟ "

عاشقی

خیال روی تو در هرطریق همره ماست 

نسیم موی تو پیوند جان آکه ماست 

به رغم مدعیان که منع عشق کنند 

جمال چهره تو حجت موجه ماست  

 

عکس

خرابت

حالم خرابه 

خراب تو 

خراب بی کسی 

...............خرابت شدم..................   

 

خط عمر من:

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

دیر گاهیست که مرده ام 

یک مرده متحرک  

 

 

 

عکس

 

تورا حس میکنم

 

توراحس میکنم هردم..
که با چشمان زیبایت مرادیوانه کردی...


من از شوق تماشایت...


نگاه از تو نمیگیرم....


تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....


ولی...افسوس...این رویاست....


تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....


تو با من مهربان بودی...


واین رویا چه زیبا بود....


ولی.... افسوس.... که رویا بود....

 

دکتر شریعتی

گروه اینترنتی میشی گروپــــ


وقتی این عکس ها رو میدیدم،یاد اون جمله ی معروف دکتر شریعتی افتادم..که میگفت:

وقتی همه به دنبال چشم های قشنگ هستند،تو به دنبال نگاه زیبا باش..

*خدا رحمتش کنه*

یک پنجره

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــ*

*ــــــ*

خداحافظ

نمی گم بهت خداحافظ                     ازم رد چی به آسونی   

به چی دل خوش کنم من بعد              توکه پیشم نمونی       

 نمی گم بهت خداحافظ                  که برگردی از تصمیمت

غمودادی به آغوشم                            خوشی حات باشه تقدیمت

بزار با حسن دلتنگی                          فراموشت کنم دیگه

کنارهم نشد باشیم                             باید رد شیم زهمدیگه

نگاهت روبروت باشه                         نبینه اشک چشمات

نمی گم بهت خداحافظ                     نمی زاره خدا تنهات

خداحافظ خداحافظ                           تموم خاطرات من

حرومم خاطرات تو                           حلالت خاطرات من

برو این بهترین راهه                         خداپشت وپناه تو

همش تقصیر تقدیره                         نبود چیزی گناه تو

فقط تو لحظه رفتن                           نگاهت روبروت باشه

نگو چیزی نزن حرفی                        همه حرفت سکوت باشه

دستمو بگیر

دستمو بگیر و نزار اشتباه برم

جز درخونت تو بگو کجا برم

بی قرارتم این همه قرار من

تو بی کس هام عشق تو تبار من

عشق اول وآخر من سایه تو رو سرمن

ای همه باور من ای کس وکارم آ

به تو مدیونم دلکم به همه عاشق کشیات

میزار دل سر به هوات تا تو را دارم آ

جای تو توی دل شکستست

اسمت کلید همه درای بستست

وقتی دلم از زندگی سیره

یاد تو مرهم واسه دلای خستس

من سرگردونو ببین، اشکهای پنهون رو ببین

غربت مهمونو ببین،تو پناهم باش آ

دستای خالیمو ببین،بی پروبالیمو ببین

گرفته حالیمو ببین،تکیه گاهم باش

آدمی زاد

قدر دان باشیم !
کجا آدم قدر نعمتی را که دارد می داند؟
خصلت آدمیزاد این است:

به دنبال آنچه ندارد میرود

و

آنچه دارد را اصلا ً نمی بیند

و

به داشتنش مثل یک چیز طبیعی عادت می کند.

چه خبر ... ؟

چه خبر از دل تو...؟
نفسش مثل نفسهای دل کوچک من می گیرد
یا به یک خنده ی چشمان پر از ناز کسی می میرد
چه خبر از دل تو ...؟
دل مغرور تو هم مثل دل عاشق من می گیرد
مثل رویای رسیدن به خدا
همه شب تا به افق
دل من نیز به آزادگی قلب توپر می گیرد
چه خبر از دل تو...؟

زمان

زمان دردی را دوا نمیکند !
این ما هستیم ؛
که به مرور به درد عادت میکنیم ...

قرار داد ها ...

هــَمـه ی ِ قــَراردادهــآ را کـه روی
کـآغَـذهـآی بـی جـآن نـمی نویسنــــــد!
بـَـعـضی از عـهـدهــآ را روی قـــلـب هـآی هـَـم مـی نــویــسـیـم...
حَـواسَت بـــه ایـن عـَهـدهـآی غـیـر کـآغَـذی بـآشـَد...
شـکـسـتَـــنـــشـآن یـک آدم را مـی شـکند....

من اگر

من اگر غمگینم...
اگر از رفتن تو دلهره می گیرم...
تو خیالت راحت....
سهم هر روز دلم تنهاییست
از درخت رویا
دست من کوتاه است
یاد می گیرم که
همه درگیر خودند
و توقع بی جاست
اگر این جا هستیم
و گر از ناچاری دل به هم می بستیم
تو خیالت راحت
عادت من دوریست ...

هنوز هم

قول داده ام
گاهـــــــی هر از گاهـــــی
فانـــــوس یادت را میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم
خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛
هنوز هم در این شبهای بی خواب و بی خاطـــــره میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم
اما به هیچ ستاره ای دیگری سلام نخواهــــــم کرد...


آرام و آسوده

گاهی آنقدر دلم از زندگی سیر می شود
که می خواهم
تا سقف آسمان پرواز کنم
و رویش دراز بکشم …
آرام و آسوده …
مثل ماهی حوضمان که چند روزی است روی آب است...

رنگ چشم تو ...

هنوز هم که نقاشی میکشم
به قسمت چشمان تو که می رسم...
رنگ ها
بی رنگ میشوند
نمی دانم
ایراد از من است
که چشمان تو را خوب نگاه نکرده ام
یا
ایراد از رنگ هاست
که پیش چشم تو
بی رنگ می شوند.


شعر من

شعر که می گویم
باران را
به هوای دلم دعوت می کنم
بی چتر بیا


...


هنوز هم که می خواهم شعر بگویم

دلم می لرزد
نکند ...
نکند دل تو نپسندد حرف دل مرا

فقط چند دقیقه ...

چند دقیقه دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی
به من، به چشمانم،
و به قلبی که برای تو می تپد
این شب و این باران
و تو
چند دقیقه دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی

پیش از آن که کاملا تمام شوم …


عاشقانه ای برای تو

الهه ی من…
آسمان هم که باشی
بغلت خواهم کرد
فکر گستردگی واژه نباش
همه در گوشه ی تنهایی من جا دارند
پر از عاشقانه ای ، تو
دیگر از خدا چه بخواهم…؟!


چه خبر

چه خبر از دل تو...؟
نفسش مثل نفسهای دل کوچک من می گیرد
یا به یک خنده ی چشمان پر از ناز کسی می میرد
چه خبر از دل تو ...؟
دل مغرور تو هم مثل دل عاشق من می گیرد
مثل رویای رسیدن به خدا
همه شب تا به افق
دل من نیز به آزادگی قلب توپر می گیرد
چه خبر از دل تو...؟

نمیدونم....

سلام...

گاهی وقتا دلتنگ میشی اما دلتنگ کی یا چی نمیدونم....

دوست داری که برسی بهش اما به کی یا چی نمیدونی....

گاهی دلت گریه داره اما برا کی یا بابت چی نمیدونم....

یا مثل الان قلبم داره از شدت درد از پا درم میاره اما چرا یا واسه چی نمیدونم....

وای که خستم دلم میخواد فریاد بزنم خدا منم بنده تو وتویی خدای مهربون من اینارو فراموش کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وای که یه بار میومدی وباهام میحرفیدی....

وای که چقدر دلم برا صدات تنگیده برا نگات تنگیده خدای خوبم....

خدایی یه چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟

من یه چی ازت میخوام کی حاجتمو میدی؟

خدایی دوسم داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟