فهرست
سوالات روز خواستگاری
شما دختر خانم دم بخت و شما آقا پسر رعنایی که دیر یا زود
در تدارک ازدواج و تشکیل خانواده هستید. به مراسم خواستگاری هیچ
فکر کرده اید؟ این مراسم را چگونه خواهید گذراند؟ چه سوالاتی ذهن
شما را درگیر خود خواهد کرد؟ آیا دست و پای خود را گم می کنید یا
ممکن است طرح یا پاسخ دادن به برخی سوالات قدری برایتان غیرمنتظره
باشد؟ بالاخره ازدواج آرزوی هر جوان و هر عشق پرشوریست که سرانجام
گیرد و خواستگاری خصوصا در فرهنگ ما ایرانی ها جزء جدانشدنی یک
ازدواج اصولی است.
در این مقاله عناوینی از مهم ترین سوالات مراسم خواستگاری را
برایتان بیان می کنیم. امید که بدردتان بخورد و در جاهایی که دارید
دست دست می کنید تا سوالی را برای شخص مقابل خود و احیانا همسر
آینده تان طرح کنید تا افق روشن تری را نسبت به آینده و زندگی
مشترکتان نمایان سازید کارساز باشد. البته نوشتن لیستی که شامل
تمام سوالات لازم برای شناسایی شریک آینده تان باشد غیر ممکن است
زیرا تفاوت های فردی، شغلی، فرهنگی، اعتقادی و غیره در انسان ها
باعث می شود یک نسخه ی واحد کارآمد نباشد. فقط می توان اصولی را
بیان کرد که در فرهنگ ما برای داشتن زندگی موفق زناشویی لازم است
اما شاید کافی نباشد. به همین دلیل بعد از خواندن سوالات پیشنهادی،
خود شما نیز باید تغییراتی در آنها ایجاد کنید.
ابتدا زمانی که تصمیم می گیرید که خواستگاری را به خانه بپذیرید یا
همراه خانواده به خواستگاری بروید، بهتر است کمی با خود خلوت کنید.
واقع بینانه به خود و شرایط موجودتان نگاه کنید. خود را از نظر
زیبایی، تحصیلات، شرایط مالی، فرهنگ خانواده بسنجید. این کار برای
سنجیدن توقعات خود از زندگی و همسر آینده، کمک خواهد بود. بهتر است
علاوه بر شناخت بیشتر از شرایط فعلی تان، آرزوها و انتظاراتتان
راجع به زندگی زناشویی را مشخص کنید. در خلوت خود شعار ندهید.
اینکه معیار های صحیح چیست با این که معیار های شما چیست متفاوت
است. ممکن است شما بر اساس معیارهایی صحیح انتخاب کنید اما در
زندگی آینده چون این معیارها برایتان درونی نشده و فقط جنبه ی شعار
داشته، دچار مشکل شوید.
پس نگاهی واقع بینانه به شرایط موجود و خواسته های آینده بسیار مهم
است. آنوقت وقتی به یک ارزیابی صحیح رسیدید، دست به کار شوید.
لیستی برای خود تعیین کنید و البته باید یاد آور شویم سوالات
استاندارد، با جواب های مشخصی وجود ندارد و جوابی متفاوت از آنچه
شما فکر می کردید به یک سوال نباید باعث شود نظر شما منفی گردد.
خیلی از پاسخ ها خود باعث سوال دیگری می شوند و مهم این است که شما
در آن زمان بتوانید به خوبی و البته صادقانه گفتگو کنید.
سوالات کلی برای شروع خوب است اما خیلی
تعیین کننده نیست زیرا سوال کلی جواب کلی هم دارد و به شناخت بیشتر
کمکی نمی کند. بعضی از سوالاتی که در زیر آمده در صورت آشنایی قبلی
با فرد برای مثال فامیل بودن نیازی به پرسیده شدن ندارد و برخی
برای شما حائز اهمیت نیست. پس سوالات زیر را صرفا به عنوان چند
پیشنهاد و ضرورت برخی سوالات نظیر آینها مطالعه کنید.
- بیوگرافی خوتان را بگوئید: (سن، تحصیلات،
شغل، تعداد فرزندان خانواده، وضعیت پدر و مادر، خواهر و برادر ها،
این که چندمین فرزند خانواده است.)
- علت اینکه تصمیم به ازدواج گرفتید چیست؟ (خواست خانواده، فشار
فرهنگی یا نیاز شخصی)
- در زندگی چه هدفی را دنبال می کنید؟ چند تا از سر فصل های مهم در
آینده تان چیست؟ (برای مثال گرفتن بورسیه، موفقیت در زمینه ی ورزش
و...)
- چه ملاک هایی برای خوشبختی دارید؟
- مسائل اقتصادی همسر و خانواده ی او چقدر برایتان مهم است؟
- بعد از ازدواج چقدر مایل به ارتباط با خانواده ی همسرتان هستید؟
- دوست دارید همسرتان با خانواده ی شما تا چه حد صمیمی باشد؟
- در تصمیم گیری ها اهل مشورت هستید؟
- آیا خانواده و دوستانتان در تصمیماتتان دخیل هستد؟ در آینده
همسرتان چطور؟
- اگر اختلاف نظری بین همسر و خانواده تان ایجاد شد، چگونه آنرا
رفع می کنید؟
- خانواده ی خود را سنتی می دانید یا مدرن؟ می خواهید چطور خانواده
ای تشکیل دهید؟
- نظرتان راجع به مرد سالاری و زن سالاری چیست؟
- تکلیف مدیریت خانه چه می شود؟
- در زمان وقوع اختلاف نظر، اگر با گفتگو به نتیجه نرسیدیم، چه کسی
نظر آخر را بدهد؟
- چه عقیده ای در باره ی مدیریت اقتصادی خانه دارید؟
- تعریف تان از صرفه جویی چیست؟
- چقدر اهل پس انداز هستید؟
- چقدر دوست دارید صاحب فرزند شوید؟
- در تربیت فرزندان، چقدر اختیارات را به همسرتان واگذار می کنید؟
- تا چه حد به اعتقادات مذهبی پایبند هستید؟
- از نظر دیگران فرد مذهبی هستید؟
- تعریفتان از حجاب چیست؟ (چادر، مانتوی پوشیده، چادر ملی، بلوز و
شلوار و روسری و ...)
- در رفتار با نامحرم چه روشی دارید؟
- خودتان در محل کار وخانواده، با نامحرم چگونه رفتار می کنید؟
- از همسرتان توقع دارید چگونه رفتار کند؟
- با کار کردن خانم ها موافقید؟ چه نوع کاری؟ (مخصوص خانم ها)
- دوست دارید در آینده شاغل باشید؟ (مخصوص آقایان)
- آیا همسرتان باید برای هر کاری از شما اجازه بگیرد؟
- اهل مطالعه هستید یا نه ؟ اگر بله در چه موضوعاتی؟
- آیا فیلم دیدن را دوست دارید؟ زیباترین فیلم هایی که تاکنون دیده
اید، کدامند؟
- رابطه تان با دنیای مجازی و اینترنت چگونه است؟
- اگر اهل استفاده از اینترنت هستید، بیشتر به سراغ چه موضوعات و
سایت هایی می روید؟
- در گروه پرشین استار عضو هستید؟
- با چت کردن چه میانه ای دارید؟
- تا به حال به چه کارهایی اشتغال داشتید؟
- از کاری که می کنید، راضی هستید؟
- رابطه تان با همکارانتان چطور است؟
- حتما راجع به خط مشی سیاسی و اعتقادات خود صراحتا صحبت کنید و از
او سوالات کاملی بپرسید چون ممکن است در آینده به مناسبت های
مختلف، اختلاف عقیده ی سیاسی دیگر شرایط زندگی تان را تحت تاثیر
قرار دهد.
- با جشن عروسی موافقید؟ تا چه حد موافق خرج کردن برای مراسم
هستید؟
- آیا در باره ی مهریه نظر خاصی دارید؟
- رسم و رسوم خاصی هست که خانواده تان برایشان خیلی مهم باشد؟
- چه نوع تفریحاتی را دوست دارید؟
- بعد از ازدواج با دوستانتان تا چه حد رفت و آمد می کنید؟
- دوست دارید همسرتان اهل معاشرت با دوستان باشد یا نه ؟
هیچ کس باور نمی کند
که من
به خاطر صدایی که
دوباره بشنوم
در کوچه های شبانه
تلف شدم ...... مردم
تو صدای دل انگیز پیانویی بودی
که در یک شب مهتابی
در کلبه ای مجهول به گوش می رسید
هیچ کس باور نمی کند
که من
به خاطر....
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوست تر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار...
یا زهرمار باشد
از تو دریغ می کند
پس من با همه وجودم
خودم را زدم به مردن
تا روزگار ، دیگر
کاری به کار من نداشته باشد
این شعر تازه را هم....
ناگفته می گذارم...
تا روزگار بو نبرد
اشکایی که بی هوا رو گونه هام میریزه
قلبی که از همه ی خاطره هات لبریزه
دلی که می خواد بمونه ، تنی که باید بره
حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره
بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بیخیال قلبی که این همه تنها مونده
آخه دنیای تو ، دنیای دلای سنگیِ
واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیِ
حال و روزمو ببین ، تا که نگی تنها رفت
اهل عشق و عاشقی نبود و بی پروا رفت!
یــــــادمــــــان باشد از امروزخــــــطایی نکنــــــیم
گــــــر که درخویــــــش شــــــکستیم صــــــدایی نکنیــــــم
پــــــر پروانــــــه شکســــــتن هنــــــر انســــــان نیــــــست
گــــــر شکستـیــــــم زغفــــــلت مــــــــــــن و مــــــایی نکنیــــــم
یــــــادمــــــان باشــــــد اگــــــر شــــــا خــــــه گلــــــی را چیــــــدیم
وقت پــــــرپــــــر شدنش ســــــازو نوایــــــی نکنیــــــم
یــــــادمــــــان باشد اگــــــر خــــــاطــــــرمــــــان تنهــــــا مــــــانــــــد
طلــــــب عشــــــق، زهــــــر بــــــی ســــــرو پــــــایی نکنیــــــم
******************************************************
یادمان باشد اگر این دلمان بی کس ماند
طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم...
یادمان باشد که دگر لیلی و مجنونی نیست
به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم...
یادمان باشد که در این بحر دو رنگی و ریا
دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم...
یادمان باشد اگر از پس هر شب روزیست
دگر آن روز پی قلب سیاهی نرویم...
اینگونه نگاه کنید ...
مرد را به عقلش نه به ثروتش
زن را به وفایش نه به جمالش
دوست را به محبتش نه به کلامش
عاشق را به صبرش نه به ادعایش
مال را به برکتش نه به مقدارش
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
اتومبیل را به کارائیش نه به مدلش
غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
درس را به استادش نه به سختیش
دانشمند را به علمش نه به مدرکش
مدیر را به عملکردش نه به جایگاهش
نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
دل را به پاکیش نه به صاحبش
جسم را به سلامتش نه به لاغریش
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش
لبخند بزنید زیرا:
۱. لبخند جذابتان می کند. همه ما به سمت افرادی که لبخند میزنند کشیده میشویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می کند. دوست داریم نسبت به آن ها شناخت پیدا کنیم.
2.لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد. دفعه بعدی که احساس بیحوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه میزند.
3 لبخند مسری است. لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید.
4. لبخند زدن استرس را از بین میبرد. وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر میشود و میتوانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.
5. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت میکند. به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت میشود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.
6. لبخند زدن فشارخونتان را پایین می آورد. وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.
7. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد میکند. تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه میشود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.
8. لبخند زدن چهره تان را جوان تر نشان میدهد. عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند، صورت را بالا میکشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.
9. لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید. به نظر می رسد که افرادی که لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند.
10. لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید. لبخند بزنید. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که "زندگی خوب پیش می رود".
پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.
و این هم چند شوخی درارتباط با ازدواج!!!!
روزی از میلتون ؛ شاعر معروف انگلیسی پرسیدند :چرا ولیعهد انگلستان می تواند در چهارده سالگی بر تخت سلطنت بنشیند و سلطنت کند ؛ اما تا هیجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند ؟؟ گفت : به خاطر این که اداره کردن یک مملکت از اداره کردن یک زن به مراتب آسان تر است !!! ------------------------------------------------------------------------------------ بهاء الواعظین می نویسد : در ابتدای مشروطه ؛ به خانه ای رفتم ؛پیر زن و دختر جوانی آنجا بودند . پیر زن پرسید : منظور از مشروطه چیست ؟؟ گفتم : قوانین جدید . گفت : مثلا چه ؟ به شوخی گفتم : مثلا دختران جوان را به پیر مردان دهند و زنان پیر را به جوانان! دخترش گفت : این چه فایده دارد ؟؟ پیر زن بلافاصله به دخترش گفت : ای بی حیا ! حالا کار تو به جایی رسیده که بر قانون مشروطه ایراد می گیری ؟؟!! ------------------------------------------------------------------------------------ برای ازدواج کردن لحظهای درنگ نکنید . اگر زن خوبی نصیبتان شود، خوشبخت میگردید و اگر زن بدی گیرتان آمد، مثل من فیلسوف می شوید . (سقراط) ------------------------------------------------------------------------------------ یک ضرب المثل چینی هست که می گوید: اگر از دوران مجردیت لذت نمی بری، ازدواج کن آن وقت حتما از دوران مجردیت لذت می بری! ------------------------------------------------------------------------------------ روشی متفاوت برای زن پیدا کردن پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی. پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم. پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است. پسر: آهان، اگر این طور است ، قبول است. پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید: پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم. بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند. پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است. بیل گیتس: اوه، که این طور! در این صورت قبول است. بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود. پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم. مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم! پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است! مدیرعامل: اوه، اگر این طور است، باشد. و معامله به این ترتیب انجام می شود ...!؟ نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی به دست آورید. اما باید روش مثبتی برگزینید!!
زیره و درمان کم خونی
زیره برای فصل گرما مناسب است.زیرا بدن را خنک و به هضم غذا کمک می کند.
این ادویه که توسط مصری های باستان برای مومیایی و همچنین درمان گزیدگی عقرب به کار برده می شد،خواص دیگری نیز دارد که عبارت است از:
* این گیاه سرشار از آهن است.بدن برای تشکیل گلبول های قرمز که اکسیژن را حمل می کند،به آهن نیاز دارد،بنابراین مصرف زیره به افراد کم خون توصیه می شود.نکات جالبی درباره سال جاری (میلادی)
دلتنگی بی پایان
همیشه هر گاه دلتنگت میشوم ، مینشینم در گوشه ای و اشک میریزم
آن لحظه آرزو میکنم که باشی در کنارم ، بنشینی بر روی پاهایم و آهسته در گوشم بگویی که دوستت دارم
کاش بیاید آن روز ، کاش تبدیل شود به حقیقت آن آرزو ، تا لبخند عاشقی بر
روی لبانم بنشیند ، تا کی دلم در غم دوری ات، به انتظار بنشیند!
ببین خورشید را ،در حال غروب است ، نمیدانم ،میدانی اینجا که نشسته ام چقدر سوت و کور است !؟
نیستی اینجا که اینگونه سرد و بی روح است ، نیستی در کنارم که دلم تنها و پر از غصه، در این لحظه ی غروب است
هیچ است این دل بی تو ، تمام است لحظه های شادی بی تو، بگیر دست مرا با آن
دستان مهربانت، به تو نیاز دارم همیشه و همه جا، به آن دل مهربانت
هستم تا هستی در این دنیای خاموش ، نمیشوی ، حتی یک لحظه نیز از یاد من فراموش!
ندیدم تا به حال عشق و صداقت را جز از دل تو، ندیدم تا به حال مهربانی و وفا را جز از قلب مهربان تو،
ندیدم یک قلب پاک را جز قلب درخشان تو تا به حال،
بیا تا ثابت کنیم به همه معنای یک عشق ماندگار!
برمیگردیم به سر خط ، دلتنگی مرا دیوانه میکند تا آخر خط ، گفتم تا گفته
باشم درد دلم را به تو ، یکی که بیشتر نیست در این دنیا دیوانه ی تو!
دفتری پاره پاره از متنهای من ، دلی شکسته از حرفهای من .
صدایت پر شده در گوش من که میگفتی : تو مغروری، دل بکن از دنیای من.
میگفت که تو را همه میخواهند ، تو مال همه هستی جز من !
میگفت همه ی متنهایت را پاره کردم ، در آتش قلبم ریختم و سوزاندم .
میگفت که دیگر شنیدن صدایت برایم هیچ آرامشی ندارد ، احساساتت برای همه زیباست ، برای من هیچ زیبایی ندارد.
عکسهایم را پاره کرد ، و باز قلبم را در کوچه پس کوچه های تنهایی آواره کرد.
من که کسی نبودم ، او برایم این حرفها را گفت و مرا بیچاره کرد.
متنهای من تنها یک خواننده داشت ، او نمیدانست که احساست من تنها یک مخاطب داشت.
آن نویسنده ی محبوب در خیال تو ، تنها عاشق تو بود ، آن صدایی که آرامش میداد به تو، تنها به عشق تو میخواند.
تو نداستی غرور من ، غرور عشق بود و سکوت من خواسته ی سرنوشت بود.
هر چه نوشتم برای تو بود و هر چه خواندم به عشق تو بود.
آسمان ابری و دلگرفته است ، دلم نیز مانند آسمان شده.
حال و هوای تنهایی به سراغم آمده و مثل همیشه چشمانم بهانه تو را میگیرند.
میخواهم چند خطی از تو بنویسم ، اما قطره های اشکم بر روی صفحه کاغذ ریخته است و قلمم بر روی کاغذ خیس نمی نویسد.
دلم خیلی گرفته است ، یک عالمه درد دل دارم ، نمیدانم چگونه دلم را خالی کنم.
میخواهم از غصه ها و دلتنگی ها رها شوم اما نمیتوانم.
خانه سوت و کور است ، آسمان همچنان مانند من بغض کرده.
همچنان که در گوشه ای از اتاق در این خانه سوت و کور و دلگرفته نشسته ام ،
سرم را بر روی زانوهایم گذاشته ام و اشک میریزم. به یادم آمد آن لحظه که تو
در کنارم بودی و سرم را بر روی شانه های مهربان تو میگذاشتم و اشک شوق
میریختم.
حالا تو نیستی ، و من تنها با غم هایم مانده ام.
کاش قدر آن لحظاتی که در کنارت بودم را میدانستم ، هیچگاه این چنین لحظه ای که اینگونه به غم بشینم را تصور نمیکردم.
قلبم مثل گذشته تند تند نمیزند ، و مثل گذشته به انتظار شنیدن صدایت لحظه شماری نمیکند.
قلب شکسته ام نیز حال و هوای غریبی دارد.
شب و روز برایم معنایی ندارد ، شبهایم تیره و تار است و روزهایم نیز مثل شبها.
دیگر زندگی برایم زیبا نیست ، تنها تو زیبا بود که رهایم کردی.
اگر ابرهای سیاه سرگردان قلب آسمان آبی را فرا گرفته اند ، درد نبودنت در کنارم همچو ابرهای سیاه آسمان قلب مرا فرا گرفته است.
فکرم از یادت بیرون نمیرود، دلم هوایت کرده است ، و همچنان از غم نبودنت اشک میریزم.
از همه خسته ام، مثل یک شاخه شکسته ام
به فردا امیدی ندارم ، دیگر به انتظار بهار نمینشینم
بهار نیز زود می آید و زود میگذرد
خزان که آمد دیگر نگذشت ، قلبم که شکست دیگر آرام نشدم
از همه دلگیرم ، اگر اینگونه بمانم میمیرم
درد مرا تنها خدا میداند ، این زندگی بی رحم نباش
به من رحم کن ، مرا آزاد کن از عذاب دنیا.
چرا اینگونه غمگینم ، ای غم مرا رها کن ، مرا از زندان غصه ها آزاد کن
همه جا تاریک است ، روشنایی ناپدید است
سرد و بی روح ، دلی خسته تر از دیروز
دیگر طاقت ندارم ، نفس کشیدن را بی دلیل میدانم ، هر چه آه میکشم نیز غمی بر غمهایم افزوده میشود.
تنها بودم ، تنها هستم و تنها خواهم مرد.
بعد از رفتنم از دنیا آن زمان همه قدر مرا میدانند ، که دیگر آن زمان دیگر تنها نیستم.
ای هدیه با ارزش من از طرف خدا برای این قلب تنها ، دوستت دارم تا آخر دنیا.
کاش زمان نگذرد ، کاش عقربه های ساعت دیگر به جلو نروند
این لحظه ی زیبا را از من نگیر ای ساعت بی وفا
لحظه ای که با تمام وجود حس میکنم عشق را ،
لحظه ای که با تمام وجود میفهمم که عشق یک افسانه نیست.
عشق را در قلبم حس میکنم ، کاش این لحظه برای همیشه باقی بماند و یک ثانیه نیز جلو نرود.
میترسم با گذشت زمان این عشق خیالی باشد ، میترسم از من سرد شوی و این لحظه تکرار نشدنی باشد.
میترسم چشمهایم را باز کنم و ببینم که اینها همه یک خواب باشد.
انگار که خواب نیستم ، اشکهایی که در چشمانم حلقه زده است را میبینم.
اشک شوق ، به عشق آمدنت، لبخندی از ته دل به عشق بودنت.
کاش زمان نگذرد ، کاش این لحظه بایستد ، ای روزگار دیگر نچرخ.
بگذارید لحظه ای با عشق شاد باشم ، نه اینکه در خیال عاشق باشم و یا در خواب باشم.
بگذارید عشق رو با تمام وجود حس کنم ، بگذارید دور از تنهایی خوشبخت باشم.
بگو در دلت را به من، که سکوت شبانه مرا دیوانه کرده است.
بگو درد دلت را به من، که آسمان بی ستاره مرا دلتنگ کرده است.
بگو درد دلت را به من، که شبهای بی مهتاب مرا غمگین کرده است.
بگو درد دلت را به من، که غروب آتشین مرا دلگیر کرده است.
بگو درد دلت را به من، که آواز قناری مرا عاشق کرده است.
بگو درد دلت را به من، که چهره خورشید مرا وابسته کرده است.
بگو درد دلت را به من، که شراب عشق مرا مست کرده است.
بگو درد دلت را به من، که لیلی عاشق مرا مجنون کرده است.
بگو درد دلت را به من، که خدایم مرا شرمنده کرده است.
بگو درد دلت را به من، که دلم مرا گوشه گیر کرده است.
بگو درد دلت را به من، که دنیای عاشقی مرا سر به زیر کرده است.
بگو هر چه دل تنگت خواست بگو! بگو از زندگی، از دنیا، از چشمان پر از مهرت بگو! بگو که بغض گلویم چشمان خسته ام را بارانی کرده است.
کاش در کنارم بودی ، کاش میتوانستم تو را در آغوشم بگیرم و نوازش کنم.
باورم نمیشود که از من اینهمه دور هستی و فاصله بین من و تو بیداد میکند.
کاش می توانستم دستانت را بگیرم و با تو به اوج خوشبختی بروم.
کاش میتوانستم بوسه ای بر گونه مهربانت بزنم، ای کاش ، کاش ، کاش…
دلم بدجور هوای تو را کرده هست عزیزم،دلم بدجور در حسرت دیدار تو هست ای بهترینم.
باورم نمیشود ، این همه فاصله در بین من و تو غوغا میکند و دریایغم و
دلتنگی در قلبهایمان طوفان به پا میکند ، امواج تنهایی مثل خنجر در
قلبهایمان مینشیند و ای کاش در کنارم بودی،
کاش بودی و دلم را از امید وآرزوهای انباشته شده خالی میکردی باورم نمیشد ، سخت است
باور کردنش ، با نبودنت در کنارم گویا در این دنیا تنهای تنهایم .بی کس ، بی نفس ، میروم با
همان پاهای خسته ، در جاده ای که به آن سوی غروب خورشید ختم شده است.
کاش که تو در کنارم بودی، دیگر هیچ آرزویی از خدای خویش نداشتم.
سخت است ولی باید نشست در گوشه ای و گریست و انتظار کشید تا تو به سوی من بیایی
و ای کاش تو در کنارم بودی باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای ، دلم بدجور برای
تو تنگ است، باورم نمیشود که رفته ای…
ای باران تو دیگر چرا بی وفا شده ای؟
و باز دلتنگ تو هستم ای باران بی وفا !
ای باران مدتی است که دیگر بر این تن خسته ام نمیباری ، و هوای ما را نداری .
ای تنها سر پناه من در لحظه های تنهایی هایم تو دیگر چرا بی وفا شده ای.
چرا دیگر با باریدنت مرا آرام نمیکنی . مدتی است که دیگر در کوچه های
دلتنگی قدم نمیزنم و در کنج اتاق تنها به آسمان نگاه می اندازم تا ابری شود
، اما آسمان مدتی است که آرام آرام است.
و باز به انتظار تو نشسته ام ای باران بی وفا!
ای تنها سر پناه من در لحظه های دلتنگی ببار که من نیز بغض غریبی در گلویم نشسته است و دلم میخواهد همراه با تو ببارم.
و باز ببار ای تنها سر پناه من در کوچه های دلتنگی.
ببار که دلم برای صدایت ، راه رفتن در زیر قطره های پر محبتت تنگ شده است.
ببار که من جز تو هیچ سرپناهی را ندارم که در زیر آن به این سرنوشت بی مروت بیندیشم.
و باز مدتی است که دیگر نمیباری ، تو دیگر چرا بی وفا شده ای!
ای باران ببار و با قطره های پر از مهرت بر این تن خسته و پر از گرد و غبار بی محبتی ها جانی تازه ببخش.
یک عالمه درد دل و دلتنگی در دلم دارم ، و باز ببار تا در زیر قطره هایت درد دل هایم را به تو بگویم.
ای باران تو یکی بیا و بی وفا نباش و لااقل هوای ما را داشته باش.
خیلی سخت است این لحظه ها ، لحظه ای که تو نیستی و من به تو نیاز دارم.
خیلی سخت است تو باشی ، عشق من باشی ، من در انتظار تو باشم ، اما نتوانیم همدیگر را ببینیم.
خیلی سخت است ، دلت گرفته باشد ، پر از درد دل و حرفهای ناگفته باشد اما همدلی نباشد که بشنود درد های دلت را…
خیلی سخت است چشمهایت پر از اشک باشد ، گونه هایت خیس باشد اما همنفسی نباشد که اشکهایت را پاک کند .
خیلی تلخ است لحظه فراموش شدنت از خاطر او که دوستش داری .
خیلی تلخ است کسی را دوست داشته باشی اما ندانی که او تو را دوست دارد یا نه.
خیلی تلخ است لحظه پژمرده شدن گل ، لحظه اسیر شدن پرنده ای تنها در قفس.
خیلی سخت است لحظه های عاشقی ، دور از یار ، بدون دلدار، بی قرار و چشم انتظار.
خیلی سخت است در این کویر تشنه به انتظار آمدن خزان نشستن ، در زیر برگهای خشک به انتظار سرما نشستن.
خیلی تلخ است یک روز را با دلی گرفته به سر کنی ، انتظار شب را بکشی ، غروب
را ببینی و دلگرفته تر شوی ، انتظار طلوع را بکشی ، شب را بی ستاره ببینی و
شکسته تر شوی.
خیلی سخت است این وابستگی ، تحمل لحظه های بی کسی ، دور از عشق ، این قصه را دیگر نمیتوان از سر نوشت .