با مداد رنگی هایم تصویر تو را روی کاغذ می کشم
باورت نمی شود با چنان ذوقی عکس چشمهایت را میکشم که گویا دوباره تورا خواهم دید
و نقاشیم را به تو نشان خواهم داد
وتو مثل همیشه یک تای ابرویت را می بری بالا
وادای معلم هارا درمی آوری ومی گویی
آفرین نمره ات بیست
ولی حیف که از آن روز ها خیلی گذشته ومن هر روز مداد رنگی هایم را تراش می کنم تا وقتی آمدی برایت نقاشی بکشم ولی تو نیامدی ویک جعبه دیگر مداد هایم را از بس تراششان کردم تمام شد
زودتربیا .......
محض رضای خدا