شب رخ

شب رخ

شبرخ
شب رخ

شب رخ

شبرخ

سینه نهان

سینه ام این روزها بوی شقایق می دهد
داغ از نوعی که من دیدم تو را دق می دهد

«او» که اخمت را گرفت و خنده تقدیم تو کرد
آه را می گیرد از من جاش هق هق می دهد

برگ هایم ریخت بر روی زمین؛ یعنی درخت
خود به مرگ خویشتن رای موافق می دهد

چشمهایت یک سوال تازه می پرسد ولی
چشمهایم پاسخت را مثل سابق می دهد

زندگی توی قفس یا مرگ بیرون از قفس ؟
دومی ! چون اولی دارد مرا دق می دهد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد